Generic Child Artist Image

آرتین بهرامی

جنسیت:

پسر

تاریخ تولد:

1388/08

استان:

شهر:

مربی:

سفر به سرزمين رنگ ها، رنگ هاي سرد و گرم

1397

شاخه هنری:

سفر به سرزمين رنگ ها، رنگ هاي سرد و گرم

تاریخ انجام اثر:

1397

شاخه هنری:

شش نخود در غلاف (بازآفرینی) 3

1397

شاخه هنری:

شش نخود در غلاف (بازآفرینی) 3

تاریخ انجام اثر:

1397

شاخه هنری:

توضیحات: این داستان توسط دانش آموز نوشته و تصویرسازی شده است.

متن اثر:

یکی بود یکی نبود. یک روز شش نخود توی یک غلاف با هم جلسه داشتند یکی گفت: «ما باید از توی این غلاف بیرون بیاییم.» یکی دیگر هم گفت: «آخه ما چه جوری از این جا بیرون برویم.» یکی دیگر هم گفت: «با زور با زور خودمان» یکی دیگر هم گفت: « ما که زور بازو نداریم. »

یک دفعه یک بچه زشت غلاف را پاره کرد و دو نفر را به بالا پرت کرد و دو نفر را زیر پایش له کرد و دو نفر را هم به سمت چپ پرتاب کرد. آن چهار نفری که به سمت بالا پرتاب شدن دو نفر از آنها از هوا افتادند توی شومینه یک نفر هم افتاد توی نخود پلو و خورده شد و آن دو نفر که افتاده بود توی شومینه آتش گرفتند و یک نفر هم نجات پیدا کرد دوباره افتاد توی جنگل شما حدس می زنید چه اتفاقی می افتد؟

شش نخود در غلاف (بازآفرینی) 2

1397

شاخه هنری:

شش نخود در غلاف (بازآفرینی) 2

تاریخ انجام اثر:

1397

شاخه هنری:

توضیحات: این داستان توسط دانش آموز نوشته و تصویرسازی شده است.

متن اثر:

یکی بود یکی نبود. یک روز شش نخود توی یک غلاف با هم جلسه داشتند یکی گفت: «ما باید از توی این غلاف بیرون بیاییم.» یکی دیگر هم گفت: «آخه ما چه جوری از این جا بیرون برویم.» یکی دیگر هم گفت: «با زور با زور خودمان» یکی دیگر هم گفت: « ما که زور بازو نداریم. »

یک دفعه یک بچه زشت غلاف را پاره کرد و دو نفر را به بالا پرت کرد و دو نفر را زیر پایش له کرد و دو نفر را هم به سمت چپ پرتاب کرد. آن چهار نفری که به سمت بالا پرتاب شدن دو نفر از آنها از هوا افتادند توی شومینه یک نفر هم افتاد توی نخود پلو و خورده شد و آن دو نفر که افتاده بود توی شومینه آتش گرفتند و یک نفر هم نجات پیدا کرد دوباره افتاد توی جنگل شما حدس می زنید چه اتفاقی می افتد؟

شش نخود در غلاف (بازآفرینی) 1

1397

شاخه هنری:

شش نخود در غلاف (بازآفرینی) 1

تاریخ انجام اثر:

1397

شاخه هنری:

توضیحات: این داستان توسط دانش آموز نوشته و تصویرسازی شده است.

متن اثر:

یکی بود یکی نبود. یک روز شش نخود توی یک غلاف با هم جلسه داشتند یکی گفت: «ما باید از توی این غلاف بیرون بیاییم.» یکی دیگر هم گفت: «آخه ما چه جوری از این جا بیرون برویم.» یکی دیگر هم گفت: «با زور با زور خودمان» یکی دیگر هم گفت: « ما که زور بازو نداریم. »

یک دفعه یک بچه زشت غلاف را پاره کرد و دو نفر را به بالا پرت کرد و دو نفر را زیر پایش له کرد و دو نفر را هم به سمت چپ پرتاب کرد. آن چهار نفری که به سمت بالا پرتاب شدن دو نفر از آنها از هوا افتادند توی شومینه یک نفر هم افتاد توی نخود پلو و خورده شد و آن دو نفر که افتاده بود توی شومینه آتش گرفتند و یک نفر هم نجات پیدا کرد دوباره افتاد توی جنگل شما حدس می زنید چه اتفاقی می افتد؟

آرتین بهرامی