یک روز الکس و انا با هم رفتند به پارک و الکس گفت : « بیا برویم سور سور سوار شویم. انا گفت: «باشد برویم. آنها رفتند به سمت سور سوره یک آن یک آدم آمد سمت انا و الکس مرد گفت: «اینجا چیکار می کنید الکس گفت من فردا تولدم است.
و مرد گفت: «شما نباید تنهای …. …. …
الکس و انا رفتند به خانه و به پدر گفتند: بابا یک مرد ما را گرفت و گفت : «شما چرا تنها آمدین. پدر گفت: «من فردا صبح می روم پارک و باهاش حرف می زنم. و تولدت را با خانواده جشن می گیریم در پارک .
داستان و تصویرسازی توسط کودک خلق شده است.
متن اثر: یک روز بازی فوتبال یوونتوس و پاری سن ژرمن بود در بازی اولین گل را پاریس زد گل به خودی رونالدو گل دوم هم امبایه و گل سوم هم امبایه و در دقیقه ۶۰ هم کریستیانو رونالدو اخراج شد. کاوانی هم اخراج شد از پاریس و تک گل یوونتوس هم بونویی زد و آخر هم۳-۱ به نفع پاریس تمام شد.
توضیحات: داستان و تصویرسازی توسط کودک خلق شده است.
متن اثر: یکی بود یکی نبود یک مردی بود که اسم او هم رضا بود او و باباش و مامانش می خواست برود و رفتند. در پارک به هشون خیلی خوش گذشت رضا اولین چیزی که سوار شد سرسره بود دومیش تاب بود و سومیش ال اکلنگ بود. به رضا امروز خیلی خوش گذشت و برگشتند به خانه. شام درست کردند و خوردند
توضیحات: داستان و تصویرسازی توسط کودک خلق شده است.
متن اثر: یکی بود یکی نبود یک مردی بود که اسم او هم رضا بود او و باباش و مامانش می خواست برود و رفتند. در پارک به هشون خیلی خوش گذشت رضا اولین چیزی که سوار شد سرسره بود دومیش تاب بود و سومیش ال اکلنگ بود. به رضا امروز خیلی خوش گذشت و برگشتند به خانه. شام درست کردند و خوردند.
داستان و تصویرسازی اثر توسط کودک خلق شده است.
متن اثر: یکی بود یکی نبود یک مرد پولداری بود که با همه مردم شهر مهربان بود
یک روزی تولد مرد پولدار بود هنگام تولد یک فیلم با حالی دیدند بعد از بریدن کیک همه به حیاط رفتند تا آتش بازی را ببینند بعد از آتش بازی بسکتبال بازی کردند و همه به خانه رفتند و به مرد پولدار خیلی خوش گذشته بود. یک روز دیگر مرد پولدار سوار هواپیما شد داشت می رفت کانادا وسط راه موتور هواپیما آتش گرفت مرد پولدار یک نقشه ای داشت تا مسافران آرام شوند به آنها ساندویچ داد بعد یک سطل آب بر داشت و بعد پنجره در هواپیما را شکاند آب را ریخت و آتش موتور هواپیما خاموش شد بعد هم گفتند قهرمان قهرمان.
تن و تصویرسازی اثر توسط کودک خلق شده است.
یکی بود یکی نبود غیر از خدا کسی نبود. یک پرتقال بود که نام او پرتقای بود و یک دوست داشت به نام هندوان یک روز یک آقایی رفت به میوه فروشی هندوان را داخل کیسه انداخت پرتقای هندوان را دید و خودش را داخل کیسه انداخت و آقا او را برد به خانه اش هندوان را برداشت برد شست و چنگال را برداشت یک قاچ بزند پرتقای پرید و با چنگال با آقا جنگید هندوان هم یک چنگال برداشت با مرد جنگید هندوان چنگال مرد را پرت کرد پرتقای با چنگال مرد را زد و مرد پایش زخم شد و پایش را گچ بست و مرد فرار کرد.
داستان و تصویرسازی توسط کودک خلق شده است.
متن اثر:
حیواناتی در جنگل بودند و با هم حرف می زدند. ولی یوزپلنگ در گوشه ای نشسته بود و حرف نمی زد. سیر متوجه او شد و پرسید: «چرا این قدر ناراحت هستید!»
یوزپلنگ با صدای غمگینی گفت: «به خاطر اینکه م در حال منقرض شدن هستیم .»
فیل با تعجب پرسید: «همان طور که دایناسورها منقرض شدند.» یوزپلنگ گفت: «بله» آهو گفت: «ناراحت نباش چون من شنیدم که انسان ها دارن از یوزپلنگ ها محافظت می کنند و نمی گذارند که این اتفاق بیفتد.»
یوزپلنگ با خوشحالی گفت چه خبر خوبی خیلی خوشحال شدم
متن اثر:
حیواناتی در جنگل بودند و با هم حرف می زدند. ولی یوزپلنگ در گوشه ای نشسته بود و حرف نمی زد. سیر متوجه او شد و پرسید: «چرا این قدر ناراحت هستید!»
یوزپلنگ با صدای غمگینی گفت: «به خاطر اینکه م در حال منقرض شدن هستیم .»
فیل با تعجب پرسید: «همان طور که دایناسورها منقرض شدند.» یوزپلنگ گفت: «بله» آهو گفت: «ناراحت نباش چون من شنیدم که انسان ها دارن از یوزپلنگ ها محافظت می کنند و نمی گذارند که این اتفاق بیفتد.»
یوزپلنگ با خوشحالی گفت چه خبر خوبی خیلی خوشحال شدم .
توضیحات: متن و تصویرسازی توسط کودک انجام شده است.
یک ماشین بود به نام مک کویین آن از همه ماشین ها جلو میزد یک ماشین … تازه کار بود.و هر مسابقه را می برد و یک روز مکویین از یک ماشین کمک خواست مک کوئین را اسپورت کرد مک کویین توانست مسابقه اصلی را ببرد.
توضیحات: بازنویسی داستان و تصویر سازی اثر توسط کودک انجام شده است.
: داستان توسط کودک نوشته و تصویرسازی شده است.
متن اثر
: برای گردش به کوهی رفتم و با پرنده ای صحبت کردم می گفت: در لانه ام بودم که یک طوفان بزرگ آمد و لانه ام را خراب کرد من سالم ماندم ولی بچه ام افتاده پشت کوه خودش سالم است اما هرچه زور میزند نمی تواند بیاید بالا. تو میتوانی کمک او کنی بله و رفتم بچه ی او را از پشته کوه درآوردم و او از من تشکر کرد و آن دو پرنده به خوبی و خوشی با هم دیگه زندگی کردند.
Copyright © 2024 All rights reserved
Website Design & Development by No Mind Design